خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خبرهای اون لاین

برای من

تعبیر قشنگی دارد

آنلاین بودن تو

یعنی هستی و نفس میکشی

هر چند بی من.

سکوت بی بی ناز

هو جمیل


دوباره همان کابوس های شبانه همیشگی،

هبوط دردناک من و سرگردانی  در کوچه های مه گرفته تبریز،

پژواک صداهایی گنگ و نامفهوم که در سرم می پیچید،  

زنی که  پشت دار دلش  نشسته بودو شعر می بافت:


خان زاده ی تبریزم،

شعر خوان که تب ریزم

چون باده ی لبریزی، 

صد بوسه ز لب ریزم


و ناگاه در سایه ای محو می شد و صدایش دور و دورتر.....


با صدای ورق زدن فال حافظِ بی بی ناز  از خواب بیدار شدم.

قطره های سرد عرق را از پیشانی ام پاک کردم. 

در گیر و دار دست و پنجه نرم کردن با کابوس هایم بودم که

 نگاهم روی صورت ماه بی بی ناز خیره ماند. 

با چه عشقی دیوان حافظش را در آغوش می گرفت. 

امضای صفحه اولش را می بویید،می بوسید 

و مثل هر روز بعد از فرستادن صلوات تفالی به دیوان می زد.

 التماس چشمانم را که دید زمزمه ی نرم و نازکش در اتاق پیچید:


دلی که غیب نمایست و جام جم دارد

ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد


به خط و خال گدایان مده خزینه ی دل

بدست شاه وشی ده که محترم دارد


بعد از تفال موج غم چشمانش را زیباتر  کرد 

و مروارید اشک،گونه های  نرم و نازکش را سرخ تر.

و باز زیر لب لحظه های  دلتنگی اش را زمزمه کرد؛


 آمد و غبار غم را از دلم زدود

اهل دل بود

آغشته به عطر عاشقی

عشقش موجب حرکتم بود

رفت و سیل غمش،بنیادم را بر باد داد

من ماندم و دیوان حافظش

و دلی که همیشه برای او  مشوش و بی قرار ست. 

من ماندم و این قاب عکس هایی که  

هر روز در آغوش هم گریه می کنند. 

سالهاست که بعد از رفتن او لبهای دلم را  با نخ سکوت دوخته ام.


محو زمزمه های  دلتنگی بی بی ناز ،

باز غوطه ور می شوم در آشوب کابوس های شبانه ام، 

و صدای زنی که از دور دست ها در گوشم می پیچید 

و باز دور و دور تر میشود :


در تاری شبهایم

در بزم دو صهبایم

شعر و غزل از لب ریز

شه عابد شبخیزم.


ناز// بهار 96

دم نوش شبانه

کاش با  او باشی


نه اوباشی


بی او.



پشیمانم

اگر 

می دانستم

سپیده صبح

مرگ "غروب" است.

 

هرگز

نمی کاشتم

بذر طـلوع را

در چشــمان "غروب".



ای گل بی خار من

سنگ منم

شیشه منم

نور من


اشرف مخلوقم و مغرور من


آمده ام با تو صبوری کنم

از هوس و وسوسه و تیرگی

از همه ی رنجش و نامردمی

از غم هر حادثه دوری کنم


حرف بزن سنگ صبورت منم

دل نشکن جام بلورت منم


خورده انار دلم از غم ترک

بس که دل آزرده شدم در فلک


پر شده از خشم فرو خورده ام

این دل افسرده ام

تا که تو باور کنی

ای گل بی خار من 


حرف بزن

سفره ی دل باز کن

قصه ای آغاز کن

راز گشودند بسی پیش من

همنفس و همره و هم کیش من

پس تو چرا ساکتی

یار هم اندیش من ؟ 



شیشه عمرم نشکن نازنین

محرم راز تو شوم

بعد از این



رود شوم

محرم اسرارها

سینه ی من

مدفن الماس ها

پهنه ی دل،صحنه ی اعجازها

عرصه ی صبرم

سپر رازها


کوه غروری تو ، ولی ساده ای

سایه ابری و چه افتاده ای


آمدی و همدل و همره شدی

زائر این قبله و درگه شدی

در حرم سبز دلم شه شدی

ای گل بی خار من 


دل بده تا سنگ صبورت شوم

وقت عبور از شب دلواپسی

لحظه ی بی همنفسی،بی کسی

رمز عبورت شوم

.

.

.


ای گل بی خار من 




سروده ای گل بی خار من ملهم از سروده *شاه منم* استاد  دکتر محمد ابراهیم جاذب نیکو


با سپاس از این استاد و برادر مومن و متعهد که بنده را در ویرایش و سرودن راهنمایی و همراهی فرمودند.  و در برخی از بندها و واحدها نیز همنوایی. ترجیع بند و  عنوان هم انتخاب زیبای این استاد بزرگوارست. 

بگذار گم شود



بگذار گم شود

 درهجمه ای از فراموشی

 آنکه ترا گم کرد.

آدم اگر آدم باشد؛

 هبوطش همیشه دردناک ست

 خود را اسیر دستان هوس آلود 

وخنده  های زهرآلود شیطان نمیکند 

و  رها در آغوش جنون؛ هر شب.


وقتی محو مخمل سبز نگاه معشوق باشی 

ترا چه باک ...

از خنده های مسموم شیاطین زمینی!!


مردمان مرده

گفتند که شاعران کمی حساسند

درگیر غم و تب و  نمی  وسواسند


ولله که مردند ز غم بی نانی

هیچکس نفهمید که مردگانی خاصند

ترانه بیزاری

برو گمشو که دستت دیگه رو شد

تموم هیبتت بی آبرو شد


برو گمشو دیگه دلبستگی نیست

تموم شد عاشقی  وابستگی نیست


برو گمشو که بیزارم ز عشقت

الهی خون بباره سرنوشتت


برو گمشو که بد عاشق کشی تو

منو کشتی دیگه؛تو قاتلی تو


برو گمشو دیگه دوستت ندارم

بلایی بر سر عشقت میارم


برو گمشو که خیلی خودپرستی

تموم حرمت عشق رو شکستی


خون بها

خون بهای

خفتن میان خیال تو

هم خوابگی با تن عر یان  درد و

اشک های لخت مادر زاد.

اشک های لخت مادرزاد

می پوشانم

 رفتنت را 

با خنجر بغض فروخورده

اما چه کنم

با پاپوش دوختن 

این...

اشک های لخت مادرزاد؟!!!!

اصلا میدانی چیست؟!!

کاش فرازمینی های فعال ما را می دزدیدند تا بجای اینکه در افکاری مغشوش و جنون آور، خودمان، خودمان و زندگی را گم کنیم، آنها باعث گم شدن مان می شدند. با خیالی آسوده روی مغزهایمان کار می  کردند تا عشق، فریب، قساوت، بی مهری، اصلا کل محاسبات دنیا را فراموش  می کردیم. خدا را چه دیدی!! شاید اتفاق افتاد.


خدای عاشق بیدار است  و به تماشای قلب های تپنده  نشسته؛ من صدای نفس هایش را در لایه لایه ی زندگی   می شنوم. هر چند خود دلمرده و ناامیدم اما می گویم ناامید مباش؛ زنده بمان و با عشق زندگی کن. عاشقان واقعی در زیر خاک هم زنده اند، زنده به عشق. 


 من که شعر و شعور و  شاعری  را فراموش کرده ام.

بغض انتظار

شعر هایم...

 پشت پنجره جان می گیرند

آنجا که بغض انتظار را 

فرو می خورم.


واژه های وارونه

به هوش باشید


دهانِ عقل باز و

چشم گوش بیدار کنید


هر دَم، مدِ فریب می کوباند 

موج نگاه را به صخره های گناه

و بی خبر از انتظار،کی، یک به یک میمیریم غریب


کاروان می رسد تهِ امروز،زور ما به دستان اجل نمی رسد

.

.

از  زا به راه بودن بیزارم


کوزه ی ترِ تن را شکستم

و  نشستم لب پنجره ی کالبد


اجل آمد 

نوشید نسیم مرگ شعله ی زندگی ام را


مدت مدید دیدم

 روح خسته و سرگردان را

که زمزمه می کرد پرواز گرمِ مرگ را

بر بلندای کاخ خاکی آرزوها


من ماندم و صدای گریسته ام

آرام ،ما را  سپردند

به دستان چسبناک و سرد گور


می دیدم نقش خاموش شده ی خود را

در صورت ردپاهایی که 

فرو می رفت در دود فراموشی


گویی فرو می رفتم 

در منجلاب،بال جنم می خواست

پرواز از گوری چسبناک و تاریک


صدایی سیاه می رویید

از خاک بسترم:

فرو ریز زیر خروارها خاک تلخ


به یغما می رفت وحدت نت تن

هر قطعه ام سازی می زد خاموش تر

هر آه نت،تنها ،مرگ می سرود


می شنیدم 

آواز جنگِ گنج موریانه ها

بر چارچوب پنجره ی وجودم

و

صدای نوشیدن ته مانده های جان

با مکِ کم و بی جان دهان خاک

بر پستان انگشتانم

ریگ های تخس،سخت می بلعیدند

شیره ی جان را


ترسان می لغزیدم

بر جاده ی فکِ کف کرده


جسد سرد، درس زندگی را 

سخت ،پس می داد در کلاس گور


به راستی من مردم

و آرام جان سپردم در سکوت


ناگاه

دور از دست

بوی تو می آمد

نوشیدم 

از راهی دور،رود اشکهای گرمت را

روییدم در دل خاک

و

ریشه دواندم در برزخ.


ساقه ی لرزان من سمت خدا می رفت

و من پیچک وار

ته تاریکی، آرامش شما را  طلب کردم از دستان نور.



واژه های وارونه ی خفته در آغوش هم؛

1 دم،مد*2  کی،یک * 3 از،زا*  4مدید،دیدم *5*مرگ،گرم*  6خاک،کاخ*7  آرام،ما را* 8 نت،تن*9  آه نت،تنها*  10منجلاب،بال جنم*  11ریز،زیر* 12 جنگ،گنج* 13مک،کم* 14سرد،درس*15

تخس،سخت *16فک،کف * 17دور،رود*18آرامش،شما را. 




مزارستان شعر

چه خوب ست 

زاده های ذهن را در مزارستانی 

به خاک می سپارم

که تو هر روز از آن گذر داری

عطر عبورت

جان می بخشد

زاده های پیچیده در کفن فراموشی را

بزم عاشقی

ای کاش شبی باشد وُ

من باشم وُ

تو باشی وُ

یک جام شرابی


از آن  خُم لعل گون شرابی

نوشیدن لب باشد وُ

یک حال خرابی

اسیر سیه چشمون

این دل بخدا بی خبر از حال خرابت

سرگشته اسیر هر، دو چشمان سیاهت


لطفی بنما،رو بنما حرف دلت را

قربان و تصدقت بروم  صورت ماهت

محکم نفس بکش

شبانی کور و بی رمه ام .

بی سیاه چادر.


اما... 

رمه رمه درد بی مادری

 در عمق جنگل سبز چشمانم

 نشخوار می کنند

  اشک را

و

 رمه رمه شعر های کر بو  

در حسرت 

 عطر وحشی  پونه های مست

می چرنند...

بی هدف

در دشت جنون واژه ها.



رمه رمه  باکره آهوانی  که 

هر شام  می زایند 

در بیشه ی تنهایی و  فراموشی

 مادر غم را.


شبانی شاعرم  

 بیدل و خسته

که

عر عر شعرهای سربریده ام

 کر کرده گوش تمام طبل های تو خالی

  و نی های سخن چین را. 


عاشقی بی رمه 


که نفروخته  گله احساس را 

پوچ

 به هر گرگ  باران دیده و بیابان ندیده ای

حال

محکم نفس بکش

نه رمه ای آمده و نه گرگی دریده 

در سیاه چادری که 

هرگز نبوده در عمق جنگل سبز نگاه عاشقم. 




عجب روز دل انگیزی شود!!




عجب  روز دل انگیزی شود!

وقتی که...

هوا؛ هوای بهار باشد ؛

سایه داری چون چنار باشد و...

صدای جویبار و

شراب انار و

نگاه یار هم، خمار  باشد.

غزل بخوانی و

 صف بی قراران...

هزار هزار باشد.

صبح جمعه ای بیاید و

کلید کعبه  هم؛

به دست مبارک...

آن شه در پرده  شهریار باشد و..

ندای  نوید  آسمانی  ظهور

به دو عالم رسا و  آشکار باشد

و روشنی چشم ما...

به پاس  آن همه انتظار و 

لطف  کردگار باشد.

عجب روز دل انگیزی شود!! 



به امید روزی که سر آید انتظار

و روشن شود چشمان بی فروغ مان 

به سیمای نورانی و پرفروغ حضرتش 


حضرت چشمت

Image result for ‫تصاویر متحرک امام زمان‬‎


کاش

از حضرت چشمت 

برسد

لطف و کرم

تا به سامان برسد

هجر رخ و ...شعر و الم


راز سرگشتگی ام

را تو فقط  می دانی...

دفترم پر شده از

داغ دل و....

اشک قلم.


جان جهان

Image result for ‫تصاویر متحرک جدا کننده متن‬‎

 

قاصدک رقص کنان می آید

خوش خبر ناز کشان می آید

خبر از آمدنی آورده

خبر از نقره ی ماه آورده

چه خوش انوار جهان، جان  جهان می آید

منجی و راحت جان، ماه نهان می آید.


عاشقان عیدتان مبارک


شکفتن عشق

غنچه ای کرده 
غمت 
در سینه ام

کم کمک... 
عشقت 
شکوفا می شود

Image result for ‫تصاویر متحرک گلها‬‎

رقص شعله


ای وای 
که چون شعله به رقص 
آمده ام من
می سوزم 
و در البس شمس 
آمده ام من

مهمان ناخوانده خواب های من


سلام. خوش آمدید

یک بار بیا سر زده به خواب و خیالم

امشب به هوای رخ تو خواهم خفت

بزن بارون

بزن بارون دلم غم داره امشب

هوای بی کسی دم داره امشب


همه دنیا نشستن پیش رویم

تنم آغوششو کم داره امشب


خلوتگه ناز


گر 

خلوت زیبای،

همه ،عشاق بگردی


  خلوتگهی 

 زیباتر از غار حرا نیست


Image result for ‫تصاویر زیبای جدا کننده متن‬‎


پری خلوت من

پریِ خلوت من

در کمین عشق کدام شاهزاده ای؟!

به خاطر بسپار

زیبایی ات  را

مدیون بوسه های عاشقانه دریایی


فا...صله

گل رز سرخ قرمز رها شد روی زمین دلم شکست تمام شدم .gif

صدای شرر بار یک حادثه

شکستن...

گسستن...

و باز زلزله.


ترک خورده 

دیوار سست دلم

چرا سهمم از عشق

شده ... 

فاصله ؟!


نقش...


سر بیندازم برایت یک غزل

در میان شاعران ...

ضرب المثل.


نقش اندازم  لبت را  

در دلش

رج به رج ...

دانه به دانه ؛بوسمش


توسن اندیشه

Image result for ‫تصاویر متحرک برای وبلاگ‬‎

بر
 وحشی افکار من،
انگشت احساست 
مزن.
سرکش ترین شر می شود
شرش گریبان 
می شود.

غنچه ی ناز سلام

به همه عمر 

گلی جنس دعا

در دل 

باغچه ی سبز قنوت


که مرا با لب تو 

باز کلامی باشد


و به دیدار دلت 

بر سر چشمه ی مهر

غنچه ی 

ناز سلامی باشد


برگی بزن تاریخ را


در نقشه ی جان و تنم

تو شهریار کشورم

برگی بزن تاریخ را

بار دگر پروین شوم


بر بیستون پیکرم

تیشه بزن فرهاد من

صدها ستون از عشق ساز

بار دگر شیرین شوم


هر دم حکومت کن تنم

بر فکر و اشعار سرم

همچون نگین بر تاج تو

بار دگر زرین شوم


آتش بکش رومِ تنم

اسکندر ِمقدونی ام

تکیه بزن بر تخت دل

بار دگر بی دین شوم


 ناز

شهرخ


دیشب به سرم زد که شَوَم عاشقُ و سارق

 چند بیت بدُزدم زِ دلِ خاکِ ابارق

 یک مُلک زِ املاک

 موقوفهء شاهی.

 یک بحر دلِ خاکیِ مشتاق

 صد سکه محبت.. زِ دلِ سینهء خاکی

 چند بند خجالت...

 زِ رُخِ آبی مهتاب

 یک صورتِ ماهی ..

 که شوم محو جمالی

 چند مصرعی از برگِ گلِ نازِ شقایق

 یک شوخیِ تبدار

 از معدنِ جانی.

 صد پسته بدزدم زِ لبِ سرخ

 یک بوسهء خضراء

 از نادره فرهادِ زمانی

 هفت تحفه زِ دستِ تُهیِ خَلقُ خلایق

 صد تیغ زِ مژگانِ نگاهی

 از شُهرهء نامی

 چند جرعه زِ جامی... که کند مست دقایق

 چون پا بنهادم به دلِ شب

 که کنم سرقت..

از این شهرُخِ عاشق

 گم شد تنِ سارق

 آوار به زیرِ......

چند واژه حقایق.....صد پندِ خلایق

ناز



ترنم های دلتنگی

جاری شد

 رودابه های اشک

 پای دامنه  ی چشم هایم 

گفته ام

 سیراب کنند گلهای وحشی احساست را

Image result for ‫تصاویر متحرک برای وبلاگ‬‎



آبستن احساس

لعنت بر  غریزه ی نوشتن

در این شب های تاریک  و رمز آلود

 که پرم از شهوت شعر

 در فصل جفت گیری دردناک واژه ها


 فرو خفتن تاریکی در...

 در سکوتی سرد و مرموز


من و... 

زایش احساس!

.

.

و دخترکان ذهن، که به بلوغ نرسیده، یائسه شده اند


چهل چشمه


جمع مه رویان نبردند از من بیچاره ...دل.

اختر چشم تو  این بیچاره را

بازنده کرد.

شقایق وحشی من


مهرت را سپاسی بیکران

دخترک غزل باف

دخترک غزل بافی شده ام 

گره افتاده میان کلاف اشعارم

چگونه باز کنم گره های یادی که مونس تنهایی من است

و چگونه ببافم شعری که خالی از گره های یاد تو باشد

تمام شب رج به رج .......خیال در خیال ترا میبافم

دستان گل و ترنج  را به کمک گرفته ام

عشق تار میزند... هزاردستان میخواند.. و من میبافم

ضربه های محکم تارِعشق بر پودِ اندیشه ام

ذره ذره یادت قالی میشود

میزنم شیرازه اش  را با درد و همه عشق

با الماس های اشک

و نقشه اش نقشه چشمان تو

 فرشی می بافم شاعرانه

دیوارکوب دل.

گره به گره.......خیال در خیال ..........نقش به نقش  

با تارهای ابریشمین  و رنگی خیالم،  تو را می بافم

سحر نزدیک است منم و غزلی بافته شده

نقشه چشمانت افتاده میان اشعارم، 

با هزاران گره از تارِ عشق بر پود اندیشه ام

عشقت گل داده روی دار دلم

ترا بافته ام ...باور کن!


ب...

بیـــــــا ای فــصل سبز باور من


تمــوم واژه ها خشکیده از درد


بیـا که پاره کرده این سکوت رو


صدای سرفه های خشک نامرد




ش عر سربریده

فرو افتادی از چشمم، 

چرا دردم نمی فهمی؟!

شدم سرماترین بهمن، 

ببین سردم نمی فهمی؟!


شدم قاتل ترین شاعر،

بریدم سر ز اشعارم

تو هُش کردی و من هم، 

عرعری کردم نمی فهمی؟!

قبل از تو ...بعد از تو

پشت پنجره ی سکوت،لابلای امید های دود زده دنبال روزنه ای از نگاه سبز و وحشی ات روزها را به شب می رسانم.رفتی و گم شدم در غبار دلتنگی ها. بگو که بیهوده نیست تکثیر سلول عشق ،در سلول تاریک بی کسی هایم.!!!!بگو که باز میگردی و  دوباره ترانه های عاشقانه را مثل مرغ عشق های ،خانه ی بی بی در گوش هم زمزمه می کنیم،و دوباره می بینم خنده ی چشمان احساس را به روی دنیای شاعرانه ها.میدانی که اگر تمام روزهای بودن و نبودنت را در هم ضرب و تقسیم کنم مساوی با یکبار به دنیا آمدن و یک عمر مردن من می شود.


 آمدن و رفتنت مبداء تاریخم شد.

سلام اردی بهشتی

ღعکسهای متحرک عاشقانهღ

در این 

صبح زیبای اردیبهشت

سلامی بهاری

به یاران نیکوسرشت.

سلامی 

چو عطر گل نسترن

معطر...

چو گل های یاس بهشت


لحظه هاتون معطر به نگاه کبریا

و دلتون  خالی از کبر و ریا


ღعکسهای متحرک عاشقانهღ

شعر بافته های من


سر بیندازم برایت مثنوی


بیــــت بیـــتش ،عارفانه ،معنوی


نقـــــــش اندازم رُخــــــــت را در دلش


 رج بـه رج، دانـه بـه دانـه ، 


حاصلش.



معشوقه خیاط


خیاط ماهریست

معشوقه ی گلم

خوب وصله کرده او

پیراهن دلم


گاه میزنه کوکی

با اشک و خاطرش

غم پاره میکنه

با چشم ماهرش


وقتی که تنگ میشه

پیراهن دلم

با قیچیِ بوسه   

می شکافه مشکلم


با تکه های عشق

وصله شده دلم

چهل تکه ی نازیست

بر قلب خوشگلم


ღعکسهای متحرک عاشقانهღ

قمار عشق


ای 

زیباترین بهانۀ 

زنده بودنم!

لعنت به تو 

که برای رفتن 

بازنده بودن را ، بهانه کردی.


آری.... 

در قمار عشق 

دل و دین را به یک نگاهت باخته بودم.



مبعث رسول مهربانی ها مبارک

ღعکسهای متحرک عاشقانهღ

              


 کیش تو

چون چشمه ای 

گشته پدیدار از حرا


جمله عالم 

محو نام و محو دین مصطفی.



ღعکسهای متحرک عاشقانهღ

شکارچی اوریون




ღعکسهای متحرک عاشقانهღ

در کهکشان خیالم 

خلوتی دارم از جنس ناز.

گاه عقیم می کنم ماه نگاهم را... 

که شیفته پلنگ سیاه چشمانت بود 

و گاه خیال پشت خیال می زایم 

از شکارچی ستارگانی که ...

در پی 

تعقیب و شکار خواهران پروین ست 

و من آرتیمیسی 

در پی قتل 

او.




دلانه


کاش 

دست بر سرم 

نمی کشید


خیالش

دست 

بر  نمی دارد

از سرم


ღعکسهای متحرک عاشقانهღ

یک نازی رو به زوال


ღعکسهای متحرک عاشقانهღ


شعر و شرابت می شدم،هر شب خرابم می شدی

حال سرکه ای رو به زوال،شـیرازه پرپر می شود


بیت لبم شعر تو بود، هر مصرعش دست سکوت

یک مــــــثنوی ام، لالِ لال، شیرازه پرپر می شود


گـم می کنی شعر مرا ،در هــــای و هوی خاطرات

داد می زنی و قـــیل و قال، شیرازه پر پر می شود


رقـص نــــگاهت دیده ام، روی سِـــــنِ اندام یار

باریک کمر همچون هلال، شیرازه پر پر می شود


نو کرده ای رخت دلت،مـی رانی و مـی خوانی ام:

بُنجــــــل ترین موجود سال، شیرازه پرپر می شود


از ابــــتدا من همـــــسفر،امـــــا تو با یــار دگــر

در راه شـــیراز و شمال، شیرازه پر پرمی شود


کاشتی خودت بذری ز عشق، غافل ز احوالم شدی

قامت شــکسته این نهال،شـــیرازه پرپر  می شود


دیدم شدی یک ابرهـــه، من هم ابابیـــــلی شدم

سنـگی زدم بر فیـــلِ فال،شیرازه پر پر می شود


برخاسته ام با ارتشی، بدبخت! لهستان ست دلت

چون هیتــلری در ابتــذال،شـیرازه پرپرمی شود


با احترام//ناز..بهار 96

پدرانه



نجیب ست

 

جیب های خالی مردی که


بغلش حرم امن آرزوهاست.


میلاد مسعود مولی الموحدین  و روز پدر  

بر تمامی پدران سرزمینم مبارک باد.

ღعکسهای متحرک عاشقانهღ