ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
این روزها سخت کلافه و عصبی ام
به دور خودم تاری تنیده ام از جنس بی خیالی
آنقدر خودخواه شده ام
که به هیچ چیز و هیچکس فکر نمیکنم
نه به بیماران کرونایی نه به جوانانی که قرار ست اعدام شوند
نه به کودکان کار، نه به شعر، نه به کسانی که دوستم دارند و دوستشان داشتم، به هیچکس!
فقط به سوی از دست رفته ی چشمم فکر می کنم
به دنیای تاری که از این به بعد باید تحملش کنم
به این نوشته های آخرینم
حالا باید گوشه ی دنجی برای تمام ندیدن ها و فرار از آدم ها پیدا کنم
به گوشه ی رویاهایم که نیاز به چشمی برای دیدن ندارند
باید به کوه اشک هایم پناه ببرم
خسته و دلزده ام از این دنیا و روزهای سیاهی که در انتظار من نشسته اند
فرحناز هرندی