-
می رسد روزی..
1401,06,25 08:45
"می رسد روزی که دیگر ارغوانت نیستم در کنارت هستم اما سایهبانت نیستم میرسد روزی که من در کاروان عاشقی پا به پایت هستم اما ساربانت نیستم می رسد روزی که در سرمای تلخ روزگار سرپناهت هستم اما آشیانت نیستم" می رسد روزی که ماهم در کنار مشتری روشنی بخشم ولی در آسمانت نیستم شعر و احساس ترا چون پیچکان رازقی می برم...
-
رفسنجان
1401,05,10 18:35
التهاب رگ های شهر "رفسنجان تب دارد" فرحناز هرندی به اندازه حجم تمام اب هایی که وارد شهر شده غم وارد قلبم شده کاش یکی ابرها را رفو می کرد نگران مردم شهر هستم با خانه هایی که درگیر سیل و سیلاب شدند. آسمان کمی آرامتر من ریشه در این خاک دارم
-
ملول
1401,05,05 18:37
رها کن غیر هر چه عشق را، جانا که این دنیا که من دیدم نمی ارزد به یک کاهی ز روز اول خلقت جدال و جنگ بوده و داد و درد هم بوده عروج عاجلت را من نمیخواهم ز درگاه همان عادل که عشق را در دلم بنهاد شفای عاجلت خواهم و میدانم تو هم از من وفای کاملی خواهی چه دارم جز دلی عاشق که آنرا هم فدا کردم به پای چشم های مهربان تو نکن مویه...
-
هبوط
1401,04,21 11:37
و تو تنها کسی بودی که عطر نارنج های سپید را از فرسنگ ها به مشام جان کشیدی شاید قرار بود دوباره هبوطی اتفاق بیفتد برای فرزند آدم این بار نه به سیبی که به عطر نارنجی سپید فرحناز هرندی
-
[ بدون عنوان ]
1401,04,10 12:25
ره اوردسال۱۴۰۰
-
وطنم و تنم
1401,04,07 16:48
شنیده ام قصد وطن کرده ای میخوای بمونی وطنت، خسته ای با بودنت زنده میشن خاطرات با اینکه دلخسته و آزرده ای بداهه فرحناز هرندی
-
......
1401,04,06 14:41
-
عطر ترنج
1401,03,28 12:03
تمام شهر بوی ترا گرفته محبوبم همه سراغ تو می گیرند و دل خونم میان خلوت خویش میکشم نقش ترا که من از دیدار روی تو محرومم بداهه بی وزن و قافیه فرحناز هرندی
-
عطر نارنج سپید
1400,11,22 21:17
گاهی فکر می کنم چقدر ضعیفم و چه زود تسلیم شدم در مقابل تنش ها قلمم را شکستم و بی تفاوت شدم به جان دادن واژه ها می دانم به واژ ه ها که جان بدهم تو هم جانی تازه خواهی گرفت. دوباره خواهم نوشت، همین بهار با یاد و خیال تو تا دوباره پوپک عاشق مان اواز عشق سر دهد. دوستت دارم
-
دکان دهان
1400,09,05 12:04