ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 |
که عطر تابوت چوبی بر سرشانه های چهار مرد، در میان بانگ به عزت و شرف لااله الا الله پرواز می کرد و نگاه بارانی ام در میان مهار پلک ها، سمت تابوتی میدوید که دمی مادرم را به آسمان می برد و دمی دیگر بر زمین فرود می آورد.
از همان زمان که کمر کودکی هایم شکست
عطر عصاگونه چوب تکیه گاهم شد.
در قاب کوچک و چوبی زندگی، دختری خسته و تکیده هر شب میان خلوت مزارستان تنهایی خویش و اشک ها، عطر تابوت چوبی را به آغوش می کشید و آرام می گرفت
ناگاه شبی میان آرامش کالی که رو به رسیدن بود،
اجنبی ها، تابوت را بردند
روزهایم شب آغشته شدو خیال دور مادر را در ذهن و قلبم گرم نگه می دارد.
فرحناز هرندی
چالش ادبیات هنرهای چوبی