خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

دنیای زشت

کاش دنیا دوربرگردان داشت

بر میگشتم به دوران نوجوانی

میان همان حوض آبی که تقلا می کردم‌

برای زنده ماندن

کاش رها نمی کردم 

دستهای آب را که به پیکرم چسبیده بود

و جان را تاب می داد

لب فرو بسته و خاموش

می ماندم همان جا بی تقلا، بی تلاش

پلک ها را بر هم می نهادم  لبخند بر لب

به استقبال مرگ می شتافتم

کاش پا سست نکرده بودم بین ماندن و نماندن

زنده بودن و مردن

کاش نگاه مرگ را سنگین و غلیظ نمی دیدم

که امروز حریف روزمرگی  هایم نباشم

دارم قدم به قدم پیر می شوم

و آرام آرام می شکنم.

نه دریایم که با نسیمی نلرزم

نه کویر که با توفانی مقاوم بمانم

این روزها نمی توانم به دنیای اطرافم شکوهمند و زیبا بنگرم

خدایا مرا ببخش.


ناز

۱۷ شهریور قرن۰۰



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.