خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

غوغای بنفش

من همین جا میان آغوشت

لابه لای عالم رویا


شب، شبی دراز و تاریک است
ماه لمیده زیر ابر
عطر شعرم اروتیک است


گم شدن چه لذتی دارد
در میان ران و بازویت
سخت بپوشانی ام در خویش
سر بسایم به سینه ی داغت
مثل ابر و ماهِ مست
نرم در آغوش هم باشیم
دست، زبان، لب و پستان
بوسه، آغوش، بده بستان
چه مراعات نظیر جذابی
هیچ رعایتی نیست در اوج

بی نظیرست  بی مراعاتی

پیچ و تاب های موج در موج

دوست دارم هم آغوشی  را
گم شدن در امتداد کشاله ها
مستی و خمار و مدهوشی را 

مست کنم ترا به نارنجم
سست شوی میان ران هایم
زیر ریتم هر ضربه
رقص باسن و کمر، سینه
ذره ذره داغ می شود...
این تنوره ی تن سردم
حال میان شعله های پر تپشم

باز می برم ترا به اوج وصال

می رسانمت به فصل بهار

تا بسوزانمت میان  بهشت  جان

تا بخوابانی ام دوباره در بغلت

تا دوباره جوان شوم جوان...


#اروتیک

فرحناز هرندی