خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

بخدا خواب منی هر شب دی

خواب دیدم که شدم مهمانت

به امیدی که دهم سامانت


تو مرا باز ز خود هی راندی

قصه ی هجر و جفا را خواندی


پشت دیوار نشستم خسته

مثل مرغی که دلش بشکسته


چون که بیدار شدم نالیدم

اشک شدم ضجه زدم باریدم


دل من پیش تو بود دیوانه

حال دلم غمکده ایست ویرانه


کشته ی داغ غم هجرانم

پشت یک بغض غلیظ پنهانم


بخدا خواب منی هر شب دی

ز فراقت لب و دل همدم می 


فرحناز هرندی، صبور