خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

جا مانده

آرام جانم

این لحظه 

دل نه زبان فلسفه می فهمد

نه منطق


یکپارچه عشق است و دلدادگی

مالامال از غم فراق

جا مانده ای از قافله عشاق

کوله بار دلتنگی را بر دوش می کشم

قمقمه ی چشمهایم را از اشک  پر می کنم

دلشکسته و نالان با پای دل عزم سفر می کنم 

و راهی حرمت


پرده حریر چشمانم را می بندم

پرچم دست را با احترام بالا میبرم 

و بر سینه می کوبم 

 با بند بند وجودم ناله میزنم:یا حسین


چله نشین اشک شدم 

تا اربعینی میهمان شوم بر حرمت یا حسین،

اما جاماندم از قافله

سلام مرا به مولایم برسانید 

و بگویید 

 آنکه از قافله جامانده؛ دلش را در دلِ قافله جا داده

دلش را دریاب. یا حسین




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.