خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

سرطان قلب


 

دیشب دوباره گریه کردم

 کابوس هایم درد داشت

درست مثل سقطِ جنین های چروکیده و بی جفت

گربه های حیاط پشتی خانه ی بی بی ناز.

 

خودم دیدم نسیم، دامن آب را تکان داد

ماهی در آغوش ماه رقصید

گربه ها آواز خواندند

و من ...

دوباره کابوس هایم درد داشت

تارهای غم تنیده می شد 

بر دیواره ها و راهروهای حنجره ام


کپک می زد پوزخندهای احترام بانو، 

روی مردمک های چشمم


سرطان قلب؟!

تومور عشق؟!!

مگر داریم؟!!!

 

داشتیم.

خودم دیدم

دست داشت،

پا داشت...

دست و پاهایش هی دراز و درازتر می شد.

درد داشت

مثل کابوس های دردناک

دردهای مرموز سرطان قلب

تومور عشق!

 

خودم دیدم...

قلبم مرد.

ستاره ها سیاه پوش شدند

اشک ها جیغ می زدند

شعرها مرده شور شده بودند

قلب سرخ مرا

مثل گل های رز خشک شده

میان قبر دفتر خاطرات، دفن کردند.

 

خنده دار بود!

اما دیشب دوباره گریه کردم

کابوس هایم عجیب درد داشت.


فرحناز هرندی/صبور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.