خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

دخترک غزل باف

دخترک غزل بافی شده ام 

گره افتاده میان کلاف اشعارم

چگونه باز کنم گره های یادی که مونس تنهایی من است

و چگونه ببافم شعری که خالی از گره های یاد تو باشد

تمام شب رج به رج .......خیال در خیال ترا میبافم

دستان گل و ترنج  را به کمک گرفته ام

عشق تار میزند... هزاردستان میخواند.. و من میبافم

ضربه های محکم تارِعشق بر پودِ اندیشه ام

ذره ذره یادت قالی میشود

میزنم شیرازه اش  را با درد و همه عشق

با الماس های اشک

و نقشه اش نقشه چشمان تو

 فرشی می بافم شاعرانه

دیوارکوب دل.

گره به گره.......خیال در خیال ..........نقش به نقش  

با تارهای ابریشمین  و رنگی خیالم،  تو را می بافم

سحر نزدیک است منم و غزلی بافته شده

نقشه چشمانت افتاده میان اشعارم، 

با هزاران گره از تارِ عشق بر پود اندیشه ام

عشقت گل داده روی دار دلم

ترا بافته ام ...باور کن!


نظرات 2 + ارسال نظر
آرشید 1396,02,07 ساعت 17:38

از فتنه ی ماهی ها
مهتاب رمید از شب
افتاد نم اشکم در برکه ی کاشی ها
سیلاب غمی افتاد در خانه ی ماهی ها

درود بانوی مهر بی اندازه زیبا و دلنشین سرودید .
سپاس صد چندان از خلق این اثر نفیس

درود
بی نهایت زیبا بانوی غزل
سپاس از لطف آثار شما

گیسو بافته ی غزل ...
می رسید از ماه تا برکه
و چیزی نمانده بود ماهی ها ...
از برج سیاه دیو شب ...
مهتاب را برهانند .

آرشید

عرض ادب و ارادت جناب آرشید ادیب و ارجمند
حضور شاعرانه و سرشار از مهرتان را سپاس گرانمهر
ارج می نهم این حضور را
با احترام ــــــــــــــــــــــــــــــــ
از فتنه ی ماهی ها
مهتاب رمید از شب
افتاد نم اشکم در برکه ی کاشی ها
سیلاب غمی افتاد در خانه ی ماهی ها

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.