خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

عروس سپیدپوش مرگ

دیشب صدای پای برهنه اش را

بر مرزهای عریان تن

می شنیدم

در دالان ها و دهلیزها

صدای طبل هایی کر کننده 

گوش جان را می خواشید و من...

لذت می بردم از این خراش های کر کننده

چون کولیان مست و بی پروا

در زفافی سرد

عروس عریان تن را

به حجله گاه اجل سپردم

چیزی نمانده بود تا پارگی بکارت روح

که دستانی از نور 

مرا بیرون کشید از آغوش مرگ

و من!! 

عروس ناکام هر شبه ی این حجله گاه سرد

نشسته ام  به انتظار لباسی سپید

نشسته به انتظار بختی(مرگ) باز


فرحناز هرندی//صبور