خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خبری نیست ز تو فانوسم


همه عمرم 

به پی نقش و نگار از رخ تو

ماه من!

روزگاری ست که تارست دلم

خبری نیست زتو فانوسم

مهربان!

عشق مرا یادت هست؟!

نازنین!

چشم ترم یادت هست؟!

بی خبر رفتی 

و تنها شده این نازکِ دل

بخدا سنگ دلی، بی صفتی

نیست در آیین دل و قاموسم

پس کجایی؟!

نه صدایی

نه نوایی

از من و از دل من ،باز جدایی!!



روزگاریست که من خیر سرم میمیرم

دست طفلِ دلِ خود را به ستم می گیرم


شده ام شورشی و 

قاتل صد بوسه ی تو

گر مرا یاد کنی همچو آن خال  

به کنج لب تو محبوسم


یادم از آن شب برفی آمد

می خرامیدی و در جمع چو سرو

چشم بیچاره ی من

همه دنبال تو بود

آه !دریغ از نگهی پشت سرت

چشم بیچاره ی من در به درت 


وای از جمع رقیبان حسود

همه بودند به صفت 

همچو مگس

جمع شان 

جمع 

به دور دل شیرین و ملس

آه!

این منِ زارِ نزار

حسرت ناز نگاهت داشتم

رشک آن زلف سیاهت داشتم

رفتی  و بعد تو پیچید به تن

 پیچک درد


خبری نیست ز تو 

مایوسم

همه ی عشق من این ست 

که در خواب ترا می بوسم

با غم عشق تو و یاد تو هر شب

بخدا مانوسم.


#فرحناز هرندی

(#نازی_صالحی_صبور)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.