خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

استاد محمد حسن صباغ کلات


حضرت پدر، حافظ زمان!

مانده ام  در  سالگرد زادروزت

تبریک به تو بگویم  یا تسلیت به دلم!!

ای راحل رحیل!

بهمنی آمدی و 

بهمنی دیگر بار سفر بستی

روح بزرگت شاد

در میان انبوهی از غم در حسرت شاعرانه ای دیگرم 


دخترم ! نازی ! صبورم ! صالحی !

مرحبا ! با این چنین اندیشه ها


شعر ، یک دنیای شور است و صفا

ماورای هر هنر ، یا پیشه ها

 

 

مطمئن هستم ؛ که در دنیای عشق

از غزل روییده باشد ؛ ریشه ها


لیکن ، این بهکیش خوی ت خسته را

می کشد ؛ بیرون ز پشت شیشه ها


من یقین دارم . که در این ملک هم

خالی از شیران نباشد بیشه ها


دخترم . نازی ! صبوری صالحی

با قلم ، باید شکستن تیشه ها


***********************************


دخترم . لطف گران دین گرانی دارد

من ! و این بار گران ؟ کار چه مشکل باشد !


گر نباشد ؛ به توانَ م ، سرِ پاسش ز ادب

گره ش سخت ؛ و غم ش بار سر دل باشد


بزم یاران نشود ؛ دید و نرفت ؛ سهم گرفت

همه اسباب سفر ، حاضر و حاصل باشد


نعمت دیدن یاران نشود ؛ گاه نصیب

نعمت آن جاست . اگر بندهء مقبل باشد


بارگاهی که صبور است ؛ مراد نازی

صالحی کو ؟ که درین حال به دل دل باشد


دخترم . برق جسارت زده سر از سرشوق

کلمات از سر شکر است ؛ چه قابل باشد ؟


استاد محمد حسن صباغ کلات


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.