خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

پشت پرده ی قلبش عروسی ست به نام عشق

عشق که سن و سال نمی شناسد


قیافه و چهره نمی شناسد


آرام آرام در جسم و روحت نفوذ می کند


سلولهایت را به تسخیر در می آورد


ناگهان چشم باز می کنی


میبینی که او شده ای، 


تمام او.


آغوش او امن ترین جای جهان ست


بی آنکه بخواهی


جان جهانت شده است


بی او مرده ای متحرکی!



میان رستاخیز بی قراری ها


زنجیر می شوی به طناب عشق


ترا به مسلخ اسارت می کشاند


به خود که می آیی...


میبینی از سینه ات شعر می چکد 


و از چشمانت شراب


و تو عاشق ترین شاعر این شهر شده ای


محکوم به حکمی هایل


 از جنس حایل.



nazi.h.s