شراب شعر مکیده، باورم
چقدر نجیب رسیده ام
در این رطوبتِ طلوعِ تب
به فصل قرمز جنون واژه ها
تو رفتی و ...
دلم به زیر پای لشکری ز افسران آذرست
به دست عادت رفاقتی غریب
خمیده شد عمود خیمه ی کمر
دوباره رنگ زرد چهره ام
سپید می شود
ز سردی و سیاهی دو چشم تو
و زیر آن تموز و حس شمس تو
چه ساده آب می شود
تمام حس ساکتم
در این تحجر غریب خنده ها
مرید گریه های مرتدم
و پلک خسته ی خیال
دوباره پرده دار صد نگار کافرست.
N.h.s