خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

خلوت حریری ناز

ممنون که هستی خدا

سلطه جنون

تو نیستی


 تو نیستی


 تو نیستی و


دوباره گم شدم


میان حجمی از بلوغ شعر


میان شهوتی پر از شراره های غم


فشرده حس شُوم درد


دوباره سینه های سفت فکر


بمیری ای تبلور ظهور عشق


که بعدِ رفتن دوباره ات


 دوباره مرده در تمام این دلم


زبانه های سرکش غرور


تمام نای خسته ی نفس کشیدنم


مرا کشانده پای چاه آرزو

 

دوباره جفت کرده ام


تمام کفش های حسرتم


و در خیال خود


دوباره به  سراب بی شعور عقل می رسم


بمیری ای همه خیال


دوباره پاره کرده ای بکارت شعور شعر


بیا  که پنجه می کشد تمام خواهشم


و پشت ابرهای التماس


رسیده ام به مرز  سلطه ی  جنون


به حس سرد یائسه... کنون


نازی صالحی/ صبور

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.